ایمان نظری مطلبی در وبلاگش نوشته بود تحت عنوان: فرصت اشتباه.
یک جایی از این میگوید که اگر همه مثل من خوش شانس نباشند چه؟ خب امروز میخواهم از یکی از شانس های بزرگ زندگیام بگویم: آشنایی با محمدرضا شعبانعلی.
اوایل دانشگاه بود (سال 93 یا 94) که در اینستاگرام جملههای کوتاه و قصار دستنویسی دیدم. با پیگیری این جملات به صفحه محمدرضا شعبانعلی و بعد به روزنوشتهها رسیدم. پیگیر افراد صاحب نظر بودن را یکی از ویژگی های خوب خودم میدانم.
این چنین شاید ایمپاستر درون ذهنم هم آرام میگیرد. میگویم جهان با شانس و تصادف خوب (از نظر من البته) باعث شده است که من به فرد بهتری تبدیل شوم؛ خب همین شانس را در اختیار بقیه میگذارم، اگر خوب استفاده کنند که همه با هم رشد میکنیم و اگر نه خب من شانسِ رسیده به من را در اختیارشان قرار داده بودم.
من تا الان این فرصت را نداشتهام که محمدرضا شعبانعلی را از نزدیک ببینم، اما ساعتها با نوشتههایش و متمم زندگی کردهام. بیشک یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی من آشنایی با محمدرضا بوده است و بعد پیگیری حرفها و افکارش.
خیلی دوست داشتم که حداقل یک بار او را از نزدیک ببینم. متاسفانه با بودن کرونا فعلا چنین شانسی نداریم. امیدواریم (به قول خودش) ازین نابختآزمایی به خوبی گذر کنیم و دورهمی با بچههای متمم داشته باشیم.
محمدرضا عزیز تولدت مبارک و امیدوارم که در کنار خانوادهات شاد وسلامت باشی.
سلام
اعتراف میکنم که یکی از بزرگترین شانسهای زندگیم، آشنایی با محمدرضا شعبانعلی بوده و هست. شانس نه به معنای عرف آن. البته این شانس در کوتاه مدت شاید معنای خاصی نداشته باشد. این شانس در بلند مدت معنا پیدا میکند.
بزرگترین موهبتی که آشنایی با ایشون برای من داشت، تغییر نگرشم نسبت به زندگی و دنیا بود. البته هنوز هم درگیر این تغییر هستم و کامل نشده.
پ.ن
سال 92 با سرچ “اصول و فنون مذاکره” با ایشون و متمم آشنا شدم.
سلام
***اعتراف میکنم که یکی از بزرگترین شانسهای زندگیم، آشنایی با محمدرضا شعبانعلی بوده و هست. شانس نه به معنای عرف آن. البته این شانس در کوتاه مدت شاید معنای خاصی نداشته باشد. این شانس در بلند مدت معنا پیدا میکند.***
راستش رو بخواهيد این صحبت شما رو که دیدم حس کردم که
جانا سخن از زبان ما میگویی!
شاید این شانس در *کوتاه مدت* معنای خاصی نداشته باشه، این شانس در *بلندمدت* معنا پیدا میکنه.
درحال حاضر که یه مدت کوتاهه که با محمدرضا شعبانعلی و متمم آشنا شده ام، گاهی اوقات به این فکر میکنم که چه قدر بدشانس بودم که توی این سن نسبتا کمم و وضعیت فعلی کشورمون با آقا معلم آشنا شدم و با دیدن ضعف هایی که وجود داره، عذاب میکشم.
اما میدونم که این شانس(به ظاهر بد) در بلندمدت به شانس خوب ترجمه خواهد شد و تفاوت ایجاد خواهد کرد.
رفتم عناوین نوشتههایت را ببینم و اولین چیز «آقا معلم» نظرم را جلب کرد و حدسمم درست بود 🙂