نوشته‌های بهنام فلاح

من، زندگی و اقتصاد

تداعیاتی از «کاهن اعظم سرمایه»

بدون دیدگاه

پیش نوشت:

این روزها صحبت دخالت دولت در اقتصاد و لزوم تصمیم گیری های صحیح اش همه جا بسیار شنیده  می‌شود. به نظرم در مدل ذهنی تصمیم گیران دولتی امروز کشور ما، چیزی مانند «برف انگاری» مشکلات وجود دارد.

نحوه مواجهه خود با برف را مرور کنید.

خب برف آمده است و کمی این‌ سمت و آن سمت را در صورت لزوم برف روبی می‌کنیم و بعد منتظر می‌مانیم تا هوا گرم شود.

اگر لازم بود مهدکودک و دبستان را تعطیل می‌کنیم  و دبیرستان و دانشگاه را نه، خب چون افراد بزرگسال مشکلی در تردد نخواهند داشت.

بعد همین قانون را دقیقا در آلودگی هوا و مواجهه با ویروس هم تکرار می‌کنیم.

این «صبر» هم  بسیار نکته کلیدی محسوب می‌شود.

به هرحال هوا گرم می‌شود و هر برفی باشد هم ذوب خواهد شد.

بهار هم در انتظار ماست.                                         

گویی جهانی خیالی هم در ذهن شان نیست که زمستانی تمام نشدنی داشته باشد.

جایی نبود این حرف هارا بگویم و گذاشتم در پیش‌نوشت ها بنویسم. طولانی شد، شرمنده. اما تداعی کننده مطلب پایین بود.

اصل مطلب:

اولین بار اسم رابرت روبین را در این مطلب ترجمان دیدم.

بیل کلینتون و باب روبین (+)

هفتادمین وزیر خزانه داری ایالات متحده آمریکا بود و می‌توان امضایش را روی دلاری که گه‌گاه ورد زبان و تلفیقِ کابوس و رویای هر ایرانی است دید.

«کاهن اعظم سرمایه» لقبی است که من به این بزرگوار داده‌ام.

امضای روبین بر 100 دلاری (+)

نسیم طالب در همان اوایل کتاب «پوست در بازی» اسمش را می‌آورد.

تحت عنوان «معامله باب روبین».

معامله باب روبین به آن دسته از معاملاتی اطلاق می‌شود که بانکداران و هیئت مدیره شرکت های مالی، ریسک ها را پنهان و کسب درآمد می‌کنند و پس از فروپاشی همه چیز را به گردن «قوی سیاه» می‌اندازند.

روبین نزدیک به 126 میلیون دلار پاداش از سیتی بانک گرفت اما وقتی بانک با بحران مالی مواجه شد یک پنی هم خرج نکرد. شاید اگر دسترسی مستقیم به نسیم طالب داشتم به او پیشنهاد می‌دادم که به پر و بالِ کتابِ روبین هم بپیچد. «در دنیای نامطمئن» وقتی از پاداشت مطمئن هستی.

این مقدمه را گفتم تا گفت وگویی میان او و بیل کلینتون را نقل کنم. منبع این گفت و گو دیوید هاروی است. (در این مطلب از کاهن سرمایه تا مبلغ کمونیسم به عنوان رفرنس وجود دارد).

یک بحثی وجود دارد در اقتصاد سیاسی به نام حاکمیت مستقل و شاید روی سوال این باشد:

آیا دولت کنترل سرمایه مالی را دارد یا سرمایه مالی است که دولت را کنترل می‌کند؟

هاروی معتقد است که در جایی مثل یونان، گزینه دوم صادق است. حاکمیت دولت تنها نقشی ناچیز در مناسبات قدرت ایفا می‌کند.

وقتی بیل کلینتون در سال 1992 پیروز انتخابات شد، قصد اجرای برنامه های خود را داشت که باب روبین به او می‌گوید: «چنین چیزی را نمی‌توانیم اجرا کنیم».

کلینتون می‌پرسد: «چرا؟» و روبین در جوابش می‌گوید: «چون صاحبان اوراق قرضه اجازه نمی‌دهند».

گویی کلینتون از کوره درمی‌رود که یعنی «کل سیاست اقتصادی من و بخت و اقبال آینده سیاسی ام در گرو عده‌ای صاحب اوراق قرضه است؟» روبین هم تایید می‌کند.

 پیرو این مکالمه و مشکلات دیگر، بیمه رایگان سلامت به باد می‌رود و طرح هایی مثل پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی جایگزین می‌شود.

اگر کل قدرت موجود را مجموعه ای از خرده قدرت‌ها بدانیم، استقلال قدرت سیاسی اگر هم وجود داشته باشد، احتمالا در جهان امروز قادر به سایه انداختن بر قدرت اقتصادی نخواهد بود.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *