نوشته‌های بهنام فلاح

من، زندگی و اقتصاد

به یاد آقای مدیر

8 دیدگاه‌ها

یک هفته پیش بود که می‌خواستم پیامکی برایش ارسال کنم. بعد از اتمام دوره راهنمایی، ارتباط‌ مان خلاصه شده بود به زنگ و پیام‌های من در ایام عید و مناسبت های مختلف و البته جواب های بسیار گرم و پر از محبت او.

خوشحالی‌اش را می‌توانستم ببینم وقتی هر سال روز معلم به او زنگ می‌زدم. به غیر از دوره کوتاهی معلم رسمی من نشده بود. آشنایی مان مربوط به زمانی می‌شد که مدیر مدرسه‌مان شده بود.

از لحاظ فکری و ایدئولوژیک راه‌مان از هم جدا بود. اما شخصیتی کاریزماتیک داشت. نظم و انضباط و قاطعیت کارش مثال زدنی بود.

حرف از پیامک شد. در آخرین دیدارمان شاید هشت یا نه سال پیش نکته‌ای گفته بود که چند روز پیش برایم زنده شده بود. اما پشت گوش انداختم. نه. پشت گوش انداختن نبود. نوع شخصیتش در عین گرمی و بامحبتی، بزرگی‌ای برای من داشت که نمی‌توانستم به راحتی و بدون مناسبت خاصی با او تماس بگیرم.

چند باری هم از دور دیده بودمش در این سال ها. چرا به دیدارش نرفته بودم؟

حس می‌کردم برای تجدید دیدار نیاز به دستاور دارم. دستاور قبلی که قبول شدن در تیزهوشان بود بسیار کهنه و منسوخ بود. نیازمند چیز جدیدی بودم. اشتباه می‌کردم. میخواستم حس تحسین شدن را باز شاید داشته باشم. با یک معیار کمی یا چنین چیزی.

آن چنان سنی نداشت. من فریفته زمان زیاد و سن به نسبت کم او شده بودم. فکر کنم حوالی 45 سالگی بود.

دو روز پیش که نوتیفیکشن واتس آپ را دیدم و پیام را چک کردم، در بهتی عمیق فرو رفتم. دنیا برایم ساکت شد. زمان برایم کش می‌آمد. نمی‌شود که چند روزی یک نفر در گوشه ذهنت باشد و ناگهان اعلامیه تشییع جنازه برایت بیاید. اما شده بود.

دوستی مهمانم بود. نمی‌دانم حضور او بود یا هنوز ناباوری من که بغضم تبدیل به اشک نمی‌شد. اشکم امروز جاری شد. نمی‌دانستم باید چه کنم. به یاد تمام خاطرات آن سالیان افتادم. به صدایش که ما را با القاب محبت آمیزی صدا می‌کرد. فرزندی نداشت و در عوض واقعا برایمان مهری پدرانه داشت.

هم نام بودیم. اسم او هم بهنام بود. سید بهنام. حاج مرتضوی. در آرامش بخوابی آقای مدیر.



  1. سلام بهنام جان
    تسلیت میگم بهت. مرگ این روزها بیشتر از هر وقت دیگه ای به ما نزدیکه. من هم چند روز پیش خبر مرگ یکی از دوستان جدید و نادیده را شنیدم. با اینکه به واسطه یک کلاس آنلاین مرتبط بودم اما عمیقا ناراحت شدم. روح آقای مدیرقرین آرامش.

    1. behnam مدیر گفت:

      ممنون علی جان از همدلی و محبتت.
      این روزها راستش من هم امید به زندگیم تا حدودی پایین اومده و سعی میکنم بیشتر متمرکز به حال باشم و کارهام رو تا حد امکان با حضور ذهن کامل انجام بدهم. ممنون از تو و محبتت.
      سلامت باشی.

  2. ..::هوالرفیق::..
    سلام بهنام جان،
    تسلیت می‌گم. مطمئناً غم از دست دادن سخت هست مخصوصا مدیری که رفیق آدم هم باشه. روح ایشان قرین آرامش.
    کمی برای خودم سخت شد که بعد از مدت‌ها روزنوشته‌هایت را چک کردم و این پست را خواندم.
    توی این روزها مراقب خودت باش.

    1. behnam مدیر گفت:

      امیرعلی عزیز ممنون از تو.
      مراقب خودت باش دوست عزیز.

  3. بهنام
    در این موقعیت ها اظهارنظر و هم دردی سخته
    مرز بین خراشیدن و گرما بخشیدن انقدر باریکه که سکوت تنها انتخابه!
    در این موقعیت ها چیزی که آدمی رو تسکین میده اشک ریختن و گریه کردنه! این سوگواری انفرادی حکم خالی کردن باری رو داره که روی دوشته و نوعی قدردانی از اون عزیز .
    چیزی که خودت رو به اون موظف میدونی.
    کاش که همه ی بغض ها بترکن.

    1. behnam مدیر گفت:

      مهدی عزیز میفهمم حرف هات رو.
      خودم هم خیلی در چنین موقعیت هایی قرار گرفتم.
      با دیدن پیامت خوشحال شدم.
      مراقب خودت باش در این روزها.

  4. تسلیت میگم بهنام.

    1. behnam مدیر گفت:

      ممنونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *