نوشته‌های بهنام فلاح

من، زندگی و اقتصاد

وصف خوشی

2 دیدگاه‌ها

مقدمه‌

24 قرن پیش‌تر، نوکراتیس مصر

نوکراتیس مصر قلمرو یکی از خدایان مشهور و قدرتمند مصر باستان یعنی توت بود.

«توت» را خدای حکمت، ریاضیات، جادوگری و دانش می‌دانستند.

گویا نوشتن هم یکی از اختراعات توت بود.

توت خدای دانش و حکمت

روزی تاموس، پادشاه مصر، توت را دید و توت هم خواست تا از ابداعات و آفرینش های خودش برای او بگوید.

باقی داستان را از کتاب «4 رساله» افلاطون دنبال کنیم:

همین‌قدر میگویم وقتی به هنر نوشتن رسیدند توت به تاموس گفت:

ای پادشاه! این است هنری که مصریان را خردمندتر خواهد ساخت و به حافظه آنان کمک خواهد کرد.

این هنر برای بهبود حافظه و هم برای پرورش عقل بسیار سودمند است.

تاموس به او جواب داد: ای توت، ای استاد هنرها و فنون!

بدان آن‌کس که هنری را اختراع کرده است نمی‌تواند درست در سودمندی آن برای دیگران داوری کند.

تو خود هنر نویسندگی را ساخته‌ای و نسبت بدان نوعی محبت پدرانه داری و درست نمی‌توانی از سود یا زیان آن چیزی بگویی.

هنر تو فراموشی را بر جان مردمان مستولی می‌کند چه وقتی مردمان به آنچه نوشته‌اند پشت گرم شوند، حافظه‌ی خود را به کار نخواهند برد و جانشان دچار فراموشکاری خواهد گرفت.

پس آنچه تو آورده‌ای سودش برای کسانی‌ست که حافظه ناقص دارند.

روش تربیتی که تو آورده‌ای مردم را خردمند نمی‌کند بلکه مدعی خردمندی می‌کند.

به کمک هنر تو ممکن است کسب اطلاعی کنند ولی آنچه کسب می کنند به قدرت فهم و ادراک و قضاوتشان سودی نمی‌رساند. از پرگویی مردم را به ستوه خواهند آورد و ادعای کمال خواهند کرد ولی در حقیقت از کمال بی‌بهره خواهند ماند.

از سایت متمم و کتاب 4 رساله افلاطون (لینک)

در پایان نظر خودم را در مورد این مکالمه خواهم نوشت.

اصل مطلب

پارت اول

شنیده‌ایم که :«وصف العیش، نصف العیش».

به قدری هیجان‌زده بودم از این داستان که در فکر به اشتراک گذاشتنش با بقیه بودم. گفتم کجا به اشتراک بگذارم؟

در حد یک استوری اصلا راضی نمی‌شدم. گفتم چه جایی بهتر ازین‌جا.

اینجا خلوت‌تر و آرام‌تر است و می‌توان بیشتر هم توضیح داد.

دو روز پیش بود که برای خرید یک کتاب زبان آیلتس، به چند کتاب‌فروشی سر زدم. در حال گشت و گذار میان کتاب‌ها بودم که به یک قسمت مخصوص برای کتاب‌های انگلیسی غیرآموزشی برخوردم.

با خودم گفتم خب، احتمالا چندین کتاب تاریخ مصرف گذشته و قدیمی اینجا تلنبار کرده‌اند و دوباره آه و حسرت از نهاد آدمیزاد بلند خواهد شد که چرا ما نمی‌توانیم به کتاب اصل و با کیفیت دسترسی داشته باشیم.

در ادامه شگفت زده شدم. با نگاه به تیتر کتاب‌ها و نوع چینش آن قسمت، یواش یواش متوجه شدم با کلکسیون جدید و فوق العاده‌ای سر و کار دارم. حتی کتاب «Peak» هم که منتظر رسیدنش بودم را داشتند. قرار است با دوستان کتاب Peak را همخوانی کنیم.

تا اینجا نصف العیش بود.

پارت دوم

نیمه دیگر سرمستی و خوشحالی من زمانی بروز کرد که این کتاب را آنجا دیدم:

کتاب از مت هیگ. گه‌گاه در اینستاگرام صفحه اش را می‌دیدم و به نظر کتاب خوبی برای تخت‌خواب و لحظات آسودگی بود.

تازه برآمدگی های روی کاور کتاب را نگویم. هر بار که برآمدگی های روی کتاب را لمس می‌کنم، لذتی سرشار تمام وجودم را فرا می‌گیرد.

به هیچ وجه عادت به خواندن کتاب روی لپ تاپ ندارم. یعنی اگر فایل پی دی اف کتابی موجود باشد، اصلا و ابدا نمی‌توانم حتی از روی تبلت و اپ های مخصوص مطالعه بخوانم.

می‌فرستم به یکی از این مراکز چاپ کتاب و در عرض دو روز نسخه شبیه اصلش به دستم می‌رسد. (چند روز پیش دوستی گفته بود که صندلی راننده اتوبوس را با صندلی مسافران مقایسه کنید. کسی که کارش مرتبط با چیزی است قاعدتا باید راحتی در استفاده از آن در بلند مدت را در نظر بگیرد.)

اما اینکه در کتاب‌فروشی باشی و بدون آمادگی ذهنی، زمان پرسه زدن، بتوانی کتابی را که اصلا فکرش هم نمیکنی را بیابی، برای من یکی از لذت بخش‌ترین حس های دنیاست.

نظر نهایی در مورد گفت‌وگوی تاموس و توت

می‌خواهم بگویم که تاموس اشتباه می‌کرد.

ما می‌نویسیم تا جاودانه کنیم.

می‌نویسیم تا احساساتی که در گذر زمان مانند شن از میان انگشتانمان در حال گریزند، صورتی دیگر به خود بگیرند.

شاید نوشته‌های ما عملا به افزایش خردمندی‌مان نینجامند اما به هرحال ثبت لحظه‌های ما هستند.

تکه‌هایی از با ارزش‌ترین دارایی‌مان؛ عمر ما.

با نوشتن قسمتی از ما جاوادنه می‌شود.

نوشتن همان اکسیر جاودانگی است.



  1. اذر گفت:

    انقدر خوب نوشتین
    که انگار برا من پیش اومده
    مرسی که اینجا جاودانه اش کردین…

  2. ثریا گفت:

    کتاب ها احساسات مختلف رو در ما بیدار میکنند. کمک میکنند دقیقا وسط این برهوت دنیا مسیر رو پیدا کنیم.
    قلمتون بی نظیره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *