نوشته‌های بهنام فلاح

من، زندگی و اقتصاد

کلافِ سردرگم

2 دیدگاه‌ها

کلاف سر درگم اقتصاد ما راه به کجا خواهد برد؟

چند روزی مشغول خواندن کتاب «اقتصاد در یک درس» هانزی هازلیت بودم.

این قسمت نظرم را جلب کرد و گفتم تداعیات و افکار پیرامونش را اینجا بنویسم.

کتاب اقتصاد در یک درس
هنری هازلیت

سکانس اول

عصری پاییزی بود و هوا تاریک.

با یکی از دوستان مشغول صرف قهوه در راهرو دانشکده بودیم.

یکی از مسئولین بلندپایه سابق اقتصادی هم کمی آن طرف‌تر مشغولِ موبایلش بود.

به نظر می‌رسید منتظر راننده‌اش است.

فرد با سوادی است و دوران مدیریت اش هم وضعیت به نسبت خوبی در متغیر های کلان اقتصادی داشتیم.

به دوستم گفتم: کارمند دولتی ِرده بالا بودن و رده پایین بودن چقدر فرق دارد؟ حس رضایت دارد این فرد؟

جواب دوستم (که بدبینی بیشتری به بروکرات های دولتی دارد) این بود:

+ فکر نمی‌کنم این فرد چیزی به تولید این مملکت اضافه کرده باشه که بقیه دنیا خواهانش باشند.

(توضیح بیشتر: من نسبت به کلمه کارآفرین و عباراتِ کسب و کار بزنیم، استیو جابز شویم و نباید برای بقیه کار کنیم، این سایت این‌قدر در میاره، زیرپله می‌خوابیم و بعد میریم ولنجک و هر آنچه که به چنین فضایی مربوط می‌شود، آلرژی شدیدی دارم. به طور کلی کارآفرینیسم را خطرناک می‌دانم. اینجا راجع به کارآفرینیسم بخوانید)

سکانس دوم

باز با دوستی دیگر در همان دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران در حال صحبت کردنیم.

صحبت از آینده می‌شود و می‌گوید چه می‌شود اگر بتوانم به بانک مرکزی بروم.

شدنی است. رییس کل اش که استاد خودمان است و مدیر هایش احتمالا دید خوبی داشته باشند به ما.

به فکر می افتم چه عوامل پایه ای انسان ها را سوق می‌دهند به این که سقف اهداف اش کارمندی (اضافی) در بانک مرکزی بودن باشد؟

می‌فهمم که می‌توان در ادارات رسمی هم ارزش آفرین بود و به افزایش کیفیت کارها کمک کرد.

اما به دلایل بسیار بدبینم به این نوع مشاغل بوروکراتیک.

سکانس سوم

سال پیش اواخر تابستان بود که مهمان یکی از استانداران سابق بودیم.

مشغول تعریف کردن خاطره ها و مسائل مختلف بود.

یک جایی گفت که من یک بار پیراهنِ آستین کوتاه پوشیدم و از فردایش چند نفری به من گفتند که اقا زشت است و استاندار که نباید پیراهنِ آستین کوتاه بپوشد و این که نمی‌شود.

فرم کار رسمی و نیاز هایش را تا حدودی می‌دانم.

اما یک جایی تصور این‌که ما برای بالا رفتن از نردبانی که در آخر کار از فرم پوشش دلخواه هم محروم باشیم، با در نظر گرفتن تمام مزایایش، برایم قابل هضم نبود.

یادِ این عکس در متمم افتادم:

زندان بان و زندانی شاید یکی است.

سکانس پایانی با توضیحاتِ من

تقصیرِ کسی نیست اگر بخواهد کارمند دولت باشد و پولی «بخور نمیر» و گاها «بخور و چله شو» بگیرد.

در کل احتمالا توزیع منابع به این سمت بوده است و وقتی شما بتوانید با ریسکی ناچیز، پیامکِ مشعوف کننده واریز حقوق دریافت کنید، خب چرا می‌روید به سمت کسب و کار و ارزش آفرینی؟

جواب سوالِ ما در ساختار دستمزد پرداخت شده در بخش دولتی نسبت به بخش خصوصی خواهد بود.

خب فرض کنید پیش نجاری مشغول به کار می‌شوید و در یک هفته 4 صندلی و یک میز چوبی می‌سازید.

خب پس از کسرِ هزینه های ابزارآلات، شما هم سهیم در بخشی از این تولید هستید و پولی که می‌گیرید معادلِ بهره وری شما است در آن فعالیت اقتصادی.

یعنی اگر بتوانید کاری کنید که به ازای 1 میز و 4 صندلی، 2 میز و 6 صندلی در هفته تولید شود، خب احتمالا حقوق بیشتری مطالبه خواهید کرد.

خب الان در بخش دولتی چنین چیزی داریم؟ شما حتما نیاز به افزایش بهره وری دارید برای افزایش حقوق؟

خب نمودار پایین را ببینیم تا نیاز به اضافه گویی من از بین برود:

از فصل اول کتاب اقتصاد ایران به کدام سو می‌رود؟
دکتر مسعود نیلی و همکاران

خب به طور واضح مشخص است که بخش دولتی به ازای کارِ نسبتا ناچیز، دستمزد بالاتری می‌دهد و درضمن نگران کرونا، چک برگشتی و ورشکستگی کسب و کار هم نخواهید بود.

شرایط رکوردی را هم به یاد بیاورید. افراد نمی‌توانند شغل دلخواه خودشان را پیدا کنند.

از آن طرف دولت با گسترش آموزش عالی رایگان، راه را برای تحصیلات باز گذاشته است.

افراد شروع به تحصیل در مقاطع بالاتر می‌کنند.

گذشته چه به آن ها می‌گوید؟ سیگنال گذشته چیست؟

معمولا با دیدن دختر صغری خانوم، پسرهمسایه، هم دوره‌ای خواهر و برادر بزرگتر و دوست و آشنا مطمئن می‌شوند که دولت در بخش های آموزش، خدمات عمومی و حوزه سلامت معمولا تقاضای نیروی کار خواهد داشت.

ولی وقتی در بخشی هیچ ارزشی خلق نمی‌شود تا کی می‌توان به استخدام افراد در آنجا دل‌خوش کرد؟

حال این ها را در نظر بگیرید و اضافه کنید تحریم، فضای بد کسب و کار و قیمت نفت را.

واقعا کلاف سردرگمی نیست؟

بهتر است خودمان به فکر توسعه مهارت ها و ارزش آفرینی باشیم.

اگر این نوشته را دوست داشتید، می‌توانید مطالب زیر را هم بخوانید:



  1. محمود گفت:

    سلام بهنام جان
    کاش آلرژی ات به کارآفرینیسم رو بیشتر توضیح می دادی یا یه مطلبی در موردش بنویسی.
    تشکر

    1. بهنام فلاح مدیر گفت:

      سلام محمود عزیز.
      محمدرضا شعبانعلی بهتر از من توضیح داده و من هم این کلمه رو ازونجا برداشته بودم.
      به دلیل رنگ قرمز متن، لینک گذاشته شده روی کلمه کارآفرینیسم مشخص نبوده.
      میتونی اینجا بخوانی راجع بهش: لینک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *