ماقبلِ تاریخ. احتمالا سی هزار سال پیش.
آرژانتینِ کنونی.
ردِ دست خودش را بر روی دیواره غار به جا میگذارد.
احتمالا خاطرات و داستان هایی برای گفتن دارد. صرفا به یک نشانه بسنده میکند. چارهای هم ندارد. راه بس درازی پیش رویِ این اختراع است.
احتمالا ذوق زده است از تغییری که بر سنگ سفت و سخت ایجاد کرده است. حالا وقتی هم در غار نیست، میراثی از خود به یادگار گذاشته است. آیا نشانهگذاری میتوانست حال او را نسبت به خودش بهتر کند؟

عکس از نشنال جئوگرافیک
ماقبلِ تاریخ. عصرِ حجر. شرق آفریقای کنونی.
انسان هایی اکثرا راست دست در کمین نشستهاند. میگویم راست دست چون اکثر اشیای به جا مانده آنطور طراحی شدهاند. اندکی میگذرد.
اکنون نزدیک غروب خورشید است. گروه کوچکِشان سیرند. با چشمانی خیره استخوان همیشگی را بردست میگیرد. چندمین خط را برروی آن میاندازد. احتمالا برای ثبت خاطرهی قدرت نمایی یا نوعی نشان از غرور، بابت غلبه بر دیگر موجودات. اولین بارقه های ثبت کردن.

ماقبلِ تاریخ. چندمدت بعد. همان مکان.
قرص سفیدی که شب ها در آسمان بود، به سرخی گراییده است. فریاد و شیون و گریه از گروه بلند میشود. همگی به درون غار پناه می برند. گویی آن چراغِ شبتاب قصدِ خاموشی دارد یا مجازات. روی آن استخوان علائمی به سیاقی دیگر حک میکند.
بازهم بارقه هایی از ثبت کردن. حیف است که برای سمبلِ جهل از عبارتِ: «مگر عصر حجر است؟» استفاده کنیم.

همان پیشاتاریخ. در سرزمین اربابان متمدن؛ سومر.
نزدیک 5 هزار سال پیش. 30 بز معامله میشود. شهروند سومری به عنوان رسید یک تکه گِل به طرف مقابل میدهد. با علائم حاص روی آن. دایره ها و نیم دایره هایی که نشان دهنده احشام و تعدادشان است.

https://tinyurl.com/InventingWriting
در همان دورانها به گفته هراری، کوشیم، یک حسابدار رسیدی از بابتِ گندم های دریافتی به فرد میدهد. «کوشیم» احتمالا اولین اسمی است که از آن دوران ها می دانیم. به علاوه اسمِ یک برده دار و دو برده: «گال سال» و «اِنپاپ ایکس» و «سوکالاگیر».
نوشتن، شاید مهمترین احتراع بشر بوده است.
برای ثبت وقایع و خاطرات و مهمتر از همه ثبتِ مالکیت. ثبتِ مالکیت بر بز و گندم و برده و این روزها ایده و فکر.
به سفر در زمان و مکان فکر کنیم. جلوه های ویژه سینمایی اش را کنار بزنیم. نوشتن، یک تجربه فشرده و خلاصه شده ازایده ها، داستانها و شکستها و پیروزیها و تجربیات انسان هایی که قبل یا حین دوران ما زیستهاند را به ما منتقل میکند.
ماقبلِ تاریخ از آن جهت چنین نامیده میشود که نمیتوانستیم بنویسم و تاریخ را گزارش کنیم.
به نظرم هنوز ماقبلِ تاریخ برای اکثر ما وجود دارد. برای آمدن به دورانی جدیدتر باید بنویسیم و به اشتراک بگذاریم.
حتی برای بودن(فکر میکنم، پس هستم)، احتمالا به عینی ترین دستاوردِ فکر کردن نیاز داریم؛ همان نوشتن. برای اولین نوشته وبلاگ پس از مدت ها حیفم آمد از موضوع دیگری سخن بگویم.
پینوشت: در نوشتن این متن از اطلاعات نوشته های رابرت کرولویچ و بریدیجیت الکس به طور تلویحی یا مستقیم استفاده شده است. قالب روایت متعلق به خودم است و منابع به شرح زیر:
Writing, Theory and history of the Technology of Civilization by Barry B.Powl https://tinyurl.com/NGeographic-FirsthumanName
سلام بهنام خان،
آقا بنویس که مشتاقیم ببینیم کیه که در کنار امین و محمدرضا، نسخهی اولیه کتاب پوست دربازی رو خونده.
دربارهی نوشتن چند وقت پیش با یکی از همکارها داشتم صحبت میکردم. بهش میگفتم همین الان هم نوشتن و خوندن به شدت ابزارهای قدرتمندی هستن. با اینکه اینستاگرام اومد، ویدیو و پادکست اومد، ولی همچنان نوشتن و خوندنِ متن مزیتهایی داره که بقیهی مدیومها ندارن.
ساختاری که نوشتن به افکار میده، دقتی که در نوشتن هست، سرعتی که توی خوندن خیلی بهتر از شنیدن و دیدن میشه تنظیمش کرد، و اساسا آدمایی که در این قالب دارن حرف میزنن تفاوت جدی داره با پادکست و ویدیو و عکس و ….
سلام ادریس عزیز،
بهنام یک انسانِ علاقه مند به یادگیری و نوشتن است همین:)
مطالبت رو در ویرگول دنبال میکردم. اون پستِ زندگی برای خود نه 5 سال بعد رو منتظرم کامل تر کنی. ایده مفید و قابل قبولی بود.
ممنون از وقتی که گذاشتی.
چقد قشنگ گفتی. آره موافقم باهات. دنیای نوشتن خیلی پیچیدهست. تا دست به کیبورد یا قلم نبری و ننویسی، نباید انتظار داشته باشی مطالب ذهنت منسجم بشه، باورهات صیقل بخورن.
چند وقتیه با نوشتن فکر میکنم. تعجب میکنم چقد قشنگ بعضی فکرا به ذهنم میان که در حالت شفاهی محال بود بهشون دسترسی داشته باشم.
سلام بهنام عزیز
مطلب را دوست داشتم
مخصوصا این جمله را که:
“حتی برای بودن(فکر میکنم، پس هستم)، احتمالا به عینی ترین دستاوردِ فکر کردن نیاز داریم؛ همان نوشتن.”
با این حساب باید گفت: ” می نویسم پس هستم”
و واقعا هم همین طور است.
همیشه بنویسید، همیشه باشید.
ممنون از شما
و وقتی که گذاشتید 🙂
من این مطلب رو خیلی دوست داشتم
وقتی از نوشتن و خوندن حرفی زده میشه من مشتاقانه دنبالش میکنم
عده ای هستن که فکرمیکنن نوشتن هیچ خاصیتی نداره
حتی عکس العملِ خیلی ها وقتی گفتم مینویسم برای زندگی کردن و زنده بودن یه حالت پوزخند مانند بوده
فکرمیکنن الان دیگه هیشکی وقت نمیذاره برای خوندن و نوشتن
ولی نمیدونن آدم از وقتی پا به زمین گذاشته دانایی نوشتن و خوندن داشته و به مراتب تکمیل تر شده چرا چون آدم تشنه ی کلمه به کلمه ی حرف هاست که بنویسه که بخونه
به نظرم آدم باید تا زندس بنویسه تا وقتی ننویسی حتی درمورد خودت هم هیچی رو متوجه نمیشی
وقتی بنویسی تازه میفهمی چه چیزایی درونت هست که با همین کلمه ها آشکار میشن که با خوندن جلا پیدا میکنن
برای بودن و موندن و ماندگاری باید نوشت
ممنون که زمان گذاشتی و خوندی و مفصل اینجا نوشتی 🙂
[…] شاید مهمترین اختراعِ بشر […]