فلسفه پردازی، آماده شدن برای مرگ است.
سنکا
پرده اول
قسمتی از فیلم، جایی در تاریخ
نمیدانم این ایده که از هر کتابی، فیلمی، دیداری فقط یک نکته به یاد بسپارم را از که گرفتهام.
در فیلم تروی، زمانی که آشیل زیبا و قدرتمند، بریسیس خسته و شوکه را به چادر خودش میآورد، به رسم باز کردن سر صحبت، حرف هایی میزند که برای من به یاد ماندنی بوده است.

شعبده بازی برای تسخیر ذهن و چشم مخاطب. این بار با کلمات.
یا همان تلاش برای مخزنی های مرسوم.
شمشیر آشیل مطمئنا نمیتوانست چندان اثری بر قلب بریسیس بگذارد.
بگذار رازی به تو بگویم. چیزی که به تو در معبد یاد نخواهند داد. خدایان به ما حسودی میکنند. چون ما فناپذیریم. چون هر لحظه میتواند آخرین لحظهمان باشد. همه چیز زیباست چون محکوم به فناییم.
تو هیچ وقت ازین زیباتر نخواهی شد. ما هیچ گاه دوباره اینجا نخواهیم بود.
آشیل به بریسیس
پرده دوم
همین حوالی و اطراف
زمان زیادی است که راهم به آرامستان (اسم شیک گورستان ها) نیفتاده است. معمولا در مواجهه با قبرها دو کار انجام میدادم:
- محاسبه سن فرد هنگام مرگ و اینکه به طور متوسط چقدر وقت دارم؟
- خواندن نوشته های روی قبر
اینجا حرفم سر دومین مورد است.
معمولا چیزی جز یک عده شعر بی سر و ته من به چشمم نخورده است. گویی نشان دهنده مداحی بقیه برای فرد متوفی بوده است. بدون هیچ نکته تمایزی.
چرا این هارا میگویم؟
چون در نقاط دیگری از جهان مرسوم است که روی سنگ قبر، جملهای از خود فرد یا دستاورد حاصل شدهای یا توصیفی مینویسند که برایم جالب است.
نه تنها برای افراد معروف و موفق که برای افراد عادی هم نوشته های جالبی به چشم میخورند.
چند نمونه را زیر می آورم:





این هم برایم جالب بود:

چند روز پیش بود که بحث این شد که نسیم طالب بی اعصاب است و در توییترش با همه در حال جدل و دعواست. این جمله از او یادم افتاد:
NN Taleb does not suffer fools gladly
I want it on my Epitaph
این مهم است که این جمله را زندگی میکند.
ما چه چیز را زندگی میکنیم؟ زندگی مان در یک جمله چه میشود؟
پرده چهارم
در دنیای مردگان

آشیل در افسانه های یونان رویین تن بود.
دلیل رویین تنی او این بود که مادرش تتیس او را به جهان مردگان برد و او را از پاشنه گرفت و در استوکس(رود جهان مردگان) فرو کرد.
تنها نقطه ای از بدنش که با آب برخورد نکرد، پاشنه اش بود در دست مادر.
آشیل در مواجهه با رود دنیای مردگان رویین تن شد.
شاید یاد مرگ هم باعث شود ما زندگی بسازیم که جاودانهمان کند.

سعی میکنم جمله خودم را پیدا کنم.
چکیده زندگی من روی سنگ مرگ.
چکیده زندگی شما چیست؟
بهنام.
داشتم فکر میکردم هر سال – شاید به بهانهی روز نخست سال – چنین جملهای رو برای خودم بنویسم. اینجوری میتونم متوجه بشم که آیا در این سالها منم تغییری کردم یا هنوز بعد از مثلا ده سال، همون ایدهها رو دارم و …
امیرمحمد
تازگیا فکر میکنم که هر چه بازه های ارزیابی کوتاه تر باشه، سریع میشه خطا رفتن رو فهمید.
حس میکنم شاید تو یک سال بیراهه رفتن زیاد باشه.
ما با مرده هایمان هم تعارف داریم. در موردشان چیزی نمی گوییم که مبادا ناراحت شوند. همان دو بیت شعر کار راه انداز است .
نکته خوبی بود جواد عزیز
ممنون از تو
خوندن این نوشته اونم وسط کار چقدر لذت بخش بود :)))
ذهنم درگیر شده منم جمله ی خودم رو پیدا کنم
هروقت یافتمش اینجا حتما می نویسم
عجب نوشته ای و عجب گریزی به مرگ. اولین اسطوره آدمی گیل گمش است که در بین النهرین وجود داشته و به دنبال آب حیات سفری را آغاز می کند. وقتی متنت رو می خوندم بهنام عجیب یاد گیل گمش افتادم. یکی دیگر از راه هایی که می تونه به زندگی ما معنا بدهد اینکه تصور کنیم قراره چه چیزی در مراسم ختم ما گفته بشه؟ یا اگر بخواهیم تنها یک عنوان روی سنگ قبر ما نوشته بشه اون چیه؟ خودم هم مدت هاست دارم بهش فکر می کنم… مرگ ارزش های ما را در زندگی شفاف تر می کنه. مرسی بهنام:)
علی جان ممنون.
گیل گمش رو خیلی دوست دارم راجع بهش بخونم.
تغییرات در طول زمان زیاد شده، وقتی به همچین چیزی فکر می کنیم به نظرم به خاطر رشد و تغییراتی که داریم این جمله دائما عوض میشه. ولی پیدا کردن جمله ی متناسب با شخصیتمون که در جمله ای کوتاه مارو تعریف کنه، دوست داشتنیه.