این روزها فرصت نوشتن متن های طولانی فراهم نمیشود.
امروز یک بیت شعر دیدم که گفتم اینجا هم بنویسم.
سعدیا حب وطن گر چه حدیثی است صحیح
نتوان مرد به سختی (ذلت) که من این جا زادم
غزلیات، غزل 371
4 دیدگاهها
این روزها فرصت نوشتن متن های طولانی فراهم نمیشود.
امروز یک بیت شعر دیدم که گفتم اینجا هم بنویسم.
سعدیا حب وطن گر چه حدیثی است صحیح
نتوان مرد به سختی (ذلت) که من این جا زادم
غزلیات، غزل 371
سلام بهنام جان
با این بیت سعدی به نظر میرسه که تقدیر ازلی و ابدی ما، حب ورزان وطن در این خاک همین است که در کنار حب وطن، الی یوم القیامه با افسوس برای کشورمان زندگی کنیم ولی چه می توان گفت که اگر ماندن و پوییدن در این خاک صد درد باشد، رفتن و رهاکردنش و رها کردن این همه تجربه زیسته، هزار درد است. بنشینیم به تماشا که شهریار گفت “زیندانیمیزدا حقیمیز بیر باجا تاپساخ تاماشا”
ایمان عزیز
یادم هست که در دوران دبیرستان، در مواجهه با یک گروه دیگر از دوستان که میگفتند اینجا جای زندگانی نیست و ازین حرف ها، یک شبه سخنرانی انگیزشی با رگه های میهن دوستی داشتم.
خب میدانیم که انسان ها با گذشت زمان و افزایش تجربه و مسائل دیگر عوض میشوند. من هم نظراتم نسبت به قبل عوض شده است.
بیشتر این روز ها فکر میکنم که در برابر هزینه ها (دردها) چه آورده هایی برای خودمان و جماعت انسانی (نه صرفا مناطق محصور منطقه ای با آدم هایشان) میتوانیم داشته باشیم.
اما بعضی خاطرات که از ناممکنی بازگشتشان رنج میبریم برایمان ماندگار شدهاند و این برایم دلیل دوست داشتنی بودن تبریز و تهران است و نه مسائل دیگر.
اما به طور کل چون با نگاهت آشنا هستم میتوانم بفهمم چه میگویی و برایم مقبول است.
ممنون از زمانی که گذاشتی و نوشتی.
..::هوالرفیق::..
سلام بهنام؛
کاش بیشتر از «وطن» مینوشتی. بیت سعدی را با مدل ذهنی خودم تفسیر کردم.
امیر علی عزیز؛
در پاسخ به دوستن ایمان گفتم.
صرفا خاطره ها و حس تعلق است که چنین احساساتی بر میانگیزد.
وگرنه شکل و مرز ها هیچ وقت مصون از تغییر نبودهاند.
حالا باز در مجالی دیگر بیشتر صحبت میکنیم.
در پناه دانایی