
به طور خلاصه، بازار سهام: متشکل از سهامدارانی است که با خونسردی در صف انتظارند تا قتل عام شوند، در حالی که خودشان فکر میکنند این صف انتظار یک تئاتر در برادوی است.
نسیم نیکولاس طالب
این جمله را صرفا گزینگویهای زیبا تلقی کنید از کتاب تخت پروکروستس تا وارد بحث اصلی بشویم.
تختِ پروکروستس | معرفی کتاب و لینک دانلود
اقتصاددان به مثابه پرومتئوس
در فضا و زمانی متفاوت
اگر داستانها و اسطورهها را اوجِ خیال اندیشیِ ساختار یافته انسان بدانیم و کمی هم خود را محدود به یونان باستان کنیم، وقتی اسم پیشبینی و دوراندیشی، می آید به پرومتئوس میرسیم.
این که این روزها در حال تلاش برای گفتن از «چه خواهد شد؟» هستیم، شاید تجلی او باشد در قسمتی از وجودمان.
قبل تر راجع به او در در غل و زنجیرِ کرونا نوشتهام.
با دیدن این عکس و حجم اخبار پیرامون بورس گفتم شاید بهتر است دو نکته ساده اما کلیدی را اینجا بنویسم.

نوشتن این روزها در مورد بورس و ماجراهایش کار سختی است.
چندین ماه پیش بود که موعظه گران بدبین، شاخص 300 هزار را زمان سقوط بورس میدانستند. بعد وقتی شاخص به 400 هزار رسید و کمی به سمت 370 هزار عقبنشینی کرد، خیلی ها کابوس 250 هزار را شبانه تجربه میکردند.
نکات
نمیخواهم زیاده گویی کنم و صرفا به چند نکته بسنده میکنم:
یک) با پول اضافه خود وارد بازار سهام شوید.
بورس، بالا وپایین، قرمز و سبز بسیار دارد. گهگاه پیش می آید که به دلایل کاملا مشخص مثلا تشکیل مجمع عمومی صاحبان سهام، نماد بسته شده و مدت زمانی حتی کم شما قادر به خرید و فروش نباشید.
چند روز پیش دوستی تماس گرفت. بعد از رد و بدل حرف های روزمره از بازار بورس پرسید:
- به نظرت تا کی اینجوری مثبت پنج درصد میبینیم؟
- شاخص تا کجا بالا میره؟
- کدوم سهام ها خوب هستند؟
- کی این ریزش یا رکود شروع میشه؟
و بعد گفت که قرار است دارایی های دیگری را هم بفروشد و وارد بورس کند. سعی کردم منصرفش کنم.
چون انگار از تسهیم ریسک و پورتفو ساختن در حد شهود یک انسان عادی هم چیزی نمیدانست.
پس بیگدار به آب نزنید.
دو) به حرف چه کسی اعتماد کنیم؟
خب انگار این روزها طالعبین های عصر جدید، به جای لباس هایی مندرس و گوی شیشهای جهان نما، در لباس هایی شیک تر و ظاهری آراسته در حال وردخوانی تکنیکال و بنیادی هستند.
اساسا به نظر من سوال درست این است که از کسی بپرسید:
پورتفولیوی تو چیست؟ تو چه میخری یا میفروشی؟ یا اگر اصرار به حرفی دارد، چرا پس پایش گیر نباشد؟ اگر مشاوری در ضررها پایش گیر نیست، من که به حرفش گوش نمیدهم.
بخش پایانی (+) مصاحبه نسیم طالب بسیار آموزنده است.

اریک شاتزکر میپرسد:
همانطور که خودت گفتی تخصص شما، مشخص کردن ریسک و ارزیابی شکنندگی است و همه ما میدونیم که شکنندگی عواقبی داره. احتمالا به فروپاشی بازار مستغلات و بازار بورس بیانجامد و… (خلاصه کردم سوال را)
آیا جایی هست که شما فکر میکنید از گزند حوادث در امان است؟
جواب طالب:
«خب بگذارید بگویم من چه کار کرده ام، از بابت این که پوست در بازی خودم را نشان دهم. نشان دهم پای خودم گیر است. شروع میکند به گفتن از این که کمی طلا خریده است و کمی زمین و دیگر حرف ها. نمیگوید اینجا خوب است بد است و ازین حرف ها. صرفا تصمیم های خودش را برای ما میگوید.»
راستش به بعد از رونق این روزهای بورس فکر میکنم.
که اگر برندگان یا بازندگان بازار ازین جا هم ناامید بشوند و نقدینگی وارد بازار های موازی بشود، چه سرنوشتی در انتظار ماست؟
بهنام
جدای از مطلب خوبت، به نظرم عکسی که گذاشتی بهترین توصیف اقتصاد ایرانه. خانه ای ویران…
ممنون علی عزیز از زمانی که گذاشتی و خوندی.
واقعیت امیدواریم که آن نمای خوب بازار سرمایه یک اتفاقات خوبی بتواند برای آن خانه ویران رقم بزند.
اگر گوش شنوایی باشد و سیاستگذاران اقتصادی بههوش.
بهنام عزیز سر این جمله ی آخرت کلی بحث دارم، نه سر اگر و آنگاه اش که این اگر و آنگاه از کجا میاد و آیا نوشتن چنین جمله ای معنا دار هست؟
صرفا دل نگرانی خودم بود و چنین چیزی هم معمولا در بازار های مختلف اتفاق افتاده در قبل.
حیف که کرونا امکان ملاقات حضوری رو گرفته و بحث کامنتی خیلی کند و با ابهام است، نه حرف ام این نبود، حرف ام موضوع بی معنایی هدایت نقدینگی و نگرانی ناشی از مقصد نقدینگی است و این تصور که اگر یه جاهایی بره نگرانی نیست و یه جاهایی بره نگرانی هست و انگار نگرانی از زمان ورود نقدنگی در فلان بازار به جای فلان بازار به وجود میاد.
دقیقا محمود عزیز.
موافقم در مورد بحث کامنتی که خیلی شاید لحن و پیام رو منتقل نکنه.
حرفت را فهمیدم. آره درسته. شاید صرفا دل نگرانی شخصی بود در حد یک شهروند خیلی عادی و اتمی:)
وگرنه در مقیاس بزرگتر بلی حرفت را فهمیدم و قبول دارم.