اقتصاددانی که میگوید تمامی تصمیمگیری ها و سیاستگذاری ها سهل و آساناند، اقتصاددانی است که نمیتوانیم به او اعتماد کنیم.
گریگوری منکیو، مبانی علم اقتصاد، صفحه 43
بهانه نوشتن این پُست
چند روز پیش با دوستی عزیز راجع به موضوعی در حال چت کردن بودیم.
این قسمت را با اجازه خودش اینجا میگذارم تا بقیه بحث را شکل دهم:

مقدمه شاید نامربوط
خواستم راجع به اینکه چرا «اقتصاددانِ تکدست» نداریم، چند سطری بنویسم.
وقتی کلمه تکدست را میشنوم، یاد دزدان دریایی میافتم که در فیلم هایی مثل دزدان کارائیب و انیمیشن ها دیدهایم.

عکس از سایت پارس استاک
عبارت اقتصاددان تکدست ترجمه One-handed economist است.
در خیلی جاها استفاده از این عبارت به هری ترومن، رییس جمهور ایالات متحده در سال های 1945 تا 1953، نسبت داده میشود در حالی که برای چنین چیزی مستندات کافی نداریم.

گویی اولین بار در سال 1936 کارشناس حزب جمهوری خواه برای نشان دادن دو وجه یک قضیه، از این عبارت استفاده کرده است و بعد در جایی به نقد حرفش نشستهاند که در منبع ذکر شده میتوانید مفصل بخوانید.
One the one hand, they condemn the New Deal soil conservation farm program because it tends “to promote scarcity and to limit by coercive methods the farmer’s control over his own farm,” but on the other hand they favor “protection and restoration of the land resources, designed to bring about such a balance between soil-building and soil-depleting crops as will permanently insure productivity
Strictly on a reading of the piece it becomes obvious that what the Republicans need is a one-armed platform writer
Source
میتوانیم اقتصاددان تک وجهی، هم برایم این کلمه استفاده کنیم اما ما هم در مقایسه هایمان از «دست و گزینه هایش» استفاده میکنیم.
در یک دست یک چیزهایی داریم و در دست دیگر چیزهایی دیگر.
در ضمن همان بهتر که از اقتصاددان تکدست استفاده کنیم تا آن دزد دریایی هم به ذهنمان بیاید و حواسمان را بیشتر جمع کنیم.
اصل حرف
اول قدمی بگذاریم عقب، برای بیشتر کردن میزان پرش فکری مان.
دو نوع تحلیل و استفاده از زبان داریم:
تحلیل هنجاری
از این که جهان، فرد یا هر سوژهای، چطور باید باشد صحبت میکند.
در بطن و جان چنین تحلیلی، یک سری اصول و ارزش پایهای به عنوان معیار تعیین شده است و هر چیزی در راه رسیدن یا دور شدن از آن سنجش میشود.
یک هنجارِ اصلی داریم و هر حرکتی را به دل این هنجار میفرستیم تا ببینیم خوب از آب در می آید یا نه.
- حداقل حقوق باید 5 میلیون تومان باشد.
- مردم باید پس انداز کنند.
- هر فردی باید ماسک بزند.
- سیگار کشیدن ممنوع شود.
- همه باید وبلاگ بنویسند.
تحلیل اثباتی
خب در این تحلیل ما از کارکرد یک پدیده در جهان خارج صحبت میکنیم.
ما توصیف کننده و تبیین کننده وضع جهانیم.
شما از من میپرسید چه میبینی در جهان؟ من هم شروع به وصف مشاهداتم میکنم.
چند مثال:
- حداقل حقوق باعث افزایش بیکاری میشود.
- افزایش پس انداز، با توجه به وضعیت کلی اقتصاد، میتواند اثرات مثبت و منفی داشته باشد.
- احتمالا با افزایش استفاده ماسک در تجمعات عمومی سربسته، نرخ انتقال بیماری کاهش یابد.
- سیگار کشیدن اثرات منفی بر سلامت کلی جسم دارد.
- بسته به هدف تان، وبلاگ نویسی میتواند مفید باشد یا مضر.
در زندگی روزمره
خب الان این ها را ببریم به زندگی خودمان.
شاید من مشاور خوبی برای دوستانم نباشم.
چون هر چیزی که مطرح میکنند، شروع به نشان دادن «بده بستان» معروف میکنم.
خب در این راه هزینه ها این است، منافع این است، کدام یک برایت به صرفه است؟
اول هر کدام از ما یک سری هنجار هایی داریم، این که جهان باید چطور باشد، خودمان چطور باشیم و ازین حرف ها.
دوم اینکه جهان چطور کار میکند؟ من چطور میتوانم طبق قوانین و روابطی که از هستی میفهمم به جایی برسم؟
همین ها است که جواب دادن را سخت میکند.
اگر این مطلب را دوست داشتید، میتوانید مطلب زیر را هم بخوانید: