نوشته‌های بهنام فلاح

من، زندگی و اقتصاد

بیست و چهار سالگی

4 دیدگاه‌ها

اشیای نومیدی؛ آینه‌ها

آینه‌ها، از جهانِ اشیای نومیدی

آینه‌ها ترسناک‌ترین چیزهایی هستند که در خانه نگه می‌داریم. در تمام فرهنگ‌های بشری، باورهای خرافی گوناگونی دربارۀ آینه‌ها وجود دارد.

شاید دلیلش این است که ما وحشت‌انگیزترین چیزی که در زندگی‌مان می‌شناسیم را در آن‌ها می‌بینیم:

خودمان را

مگان اوگبلین

مگان اوگبلین، جستارنویس مورد علاقه من است.

اولین بار نوشته‌اش را در ترجمان خواندم. (+) با تقلیدی از سبکِ رولان بارت، شروع به نوشتن راجع به اشیایی کرده بود که در زندگی مان هستند و معنایی به زندگی می‌بخشند اما ما شاید خیلی راحت از کنارشان می‌گذریم.

ستون ماهانه ای در پاریس ریوو دارد تحت عنوان: «اشیای نومیدی»

«وقتی به آینه نگاه می‌کنیم، رو‌به‌روی مرگ نشسته‌ایم» را چندین و چند بار خوانده‌ام.

از آینه می‌گوید. این همراه نسبتا همیشگی ما. هم‌سخن و همدم ما که وقتی نگاهش می‌کنیم، بی‌اجازه شروع به سخن گفتن می‌کند.

مشکل دیگر آینه‌ها، شباهت‌شان به پنجره است. هر دو در اشکال ساده‌ای (دایره و چهارگوش) ساخته می‌شوند که در یک قاب قرار می‌گیرند. هر دو با تلقین تصور عمق، از ما می‌خواهند کاربرد این دو را ترکیب کنیم

مگان اوگبلین

از این که به چنین چیز های ساده‌ای نگاهی دیگر دارد، لذت می‌برم.

با خودم فکر می‌کردم دیگر چه چیز را می‌توان به «مجموعه اشیای نومیدی» اضافه کرد؟

نارسیس اولین کسی بود که به‌خاطر نگاه به بازتاب خودش جان داد.

بعضی از عرفا هم این داستان را به آدم نسبت داده‌اند که با خیره‌شدن به خودش در حوض آب، جایگاه عرشی‌اش را از دست داد.

همیشه این روایت از هبوط را ترجیح داده‌ام. بالاخره برای آنچه داستان سِفر پیدایش می‌خواهد به صورت دراماتیک بیان کند، آینه استعارۀ مناسبی است، به مراتب مناسب‌تر از سیب: آن لحظه‌ای که آدمیان به خودآگاهی رسیدند و برای اولین بار فهمیدند که از مرگ گریزی ندارند

مگان اوگبلین

قسمتی از یک نامه

برای دوستان ارزشمند و مهم خودم، نامه ای می‌نویسم و با ایمیل برایشان ارسال می‌کنم.

می‌دانید ما در دوره عجیبی از تاریخ به دنیا آمده‌ایم، نه اینکه ما خاص هستیم یا ژن مان خوب است یا نظرکرده، نه.

همین‌که توانستیم در کودکی در کوچه بازی کنیم و در نوجوانی با یاهو مسنجر و گیم های با گرافیک بالا و اول جوانی مصادف شد با همه‌گیری دیجیتال، دوره‌ای خاص است.

همین‌که در کودکی سر این‌که چه کسی زنگ در یکی را بزند و اورا برای بازی کردن پایین بکشد و در دوره جوانی هم گروه وایبری و تلگرامی دیدیم، همین‌که فرصت زندگی واقعی و دیجیتالی (نه مجازی چون خوب می‌دانیم که مجاز نیست) را در بهترین روزهای عمر(از لحاظ سرزندگی و انرژی) سپری کردیم، یعنی در دوره‌ای خاص به دنیا آمدیم.

کودکان این دهه مفهوم گرگم به هوا، انتظار کشیدن برای آمدن دوستان، حوصله سررفتن ازین‌که نمی‌دانی کجا هستند را نمی‌دانند و شاید هیچ وقت ندانند چون همیشه و همه جا با یک کلیک ساده می‌توانند فراخوان تجمع برای بازی در یک کلوب یا یک زمین فوتبال مجهز را بدهند. مهم است یا نه؟ نمی‌دانم.

این حرف ها را برایتان گفتم چون حس عجیب نوشتن نامه و نامه گرفتن را چندباری در 4-5 سالگی تجربه کرده بودم، ازین‌که بستگانت حال و احوالشان، گزارش وضع موجود شان و خواسته هایشان را برایت می‌فرستند و تو با دقت می‌نشینی تا بقیه آن را بخوانند (آن زمان مدرسه نرفته بودم) حس منحصر به فردی است.

البته شاید منحصر به فرد ترین حس را اولین بار آن انسان نخستینی که در غار، شکل شکارش را حکاکی کرد، داشت تا بقیه از حال و هوا و دستاورد هایش اطلاع داشته باشند.

در زمانه ای که به ناچار تلگرام و واتس اپ و سروش(اینو چی میگید؟) همه گیر شده‌اند و کارکرد های مثبت خود را دارند، شاید نامه نوشتن و نامه گرفتن این زمانه هم ایمیل باشد چون حس در دسترس بودن اپ های پیام‌رسان را نمی دهند.

این قسمت از نامه‌ام برای آن دوست را اینجا می‌آورم تا یادآوری برای خودم باشد و مایه‌ای برای ادامه متن:

از نامه ای به یک دوست به مناسبت تولدش
ادامه همان نامه

تقویم جزئی از اشیای نومیدی

ما به تقویم‌ها نقش اساسی و انکار نشدنی بخشیده‌ایم.

عمدا از چنین ساختاری استفاده می‌کنم. تقویم بدون وجود مقبولیت همگی ما به چه درد می‌خورد؟

آن تقویم مایایی را یادتان هست که با اتمامش، می‌گفتند جهان در 2012 به پایان می‌رسد؟

کلمه «مهمل» چقدر کم ظرفیت است در برابر چنین مفاهیمی.

در نگاه من بعضی از انسان ها کاملا «زندگی تقویمی» دارند.

عید آمد، بهار آمد، رمضان شد و هی دور و دور. احتمالا حرف‌ها و افکار هم یک دور برگردان بی پایان است.

همان تقویم ها نشان می‌دهند امروز، بیست و چهار ساله شده‌ام.

پیامک بانک به من می‌گوید که :«امروز روز توست». انگار منتظر بودم تا با یک پیامک سند یک روز را به نامم بزند.

سعی خودم این است که زندگی من، قالب تقویم ها را به خود نگیرد.

برآمدن خورشید و غروبش خللی در شروع هایم نداشته باشند. و یک چیز دیگر که باز به آن نامه مراجعه می‌کنم:

ادامه نامه من به دوستی عزیز

امیدوارم با حضورم در این جهان، گره هایی که باز می‌کنم، بیشتر از گره هایی باشند که ایجاد می‌کنم.

امیدوارم جهان با من جای بهتری باشد.



  1. بهنام
    تولد 24 سالگی ات را تبریک میگم. همیشه شروع نوشته های تو من رو جذب خودش می کنه. جمله ای از یک نویسنده یا فلش بکی به یک اتفاق من رو تا انتها می بره. میانه ای با کلیشه های رایج ندارم اما به نظر من روز تولد بهانه ای برای جشن گرفتن فقط بودنه، فقط بودن صرف. چونکه حضور و معجزه بودن خودش یک موهبت بزرگه. معجزه ای به نام زندگی. بودنت رو تبریک میگم.

    1. بهنام فلاح مدیر گفت:

      علی عزیز لطف داری.
      بودن صرف تعبیر خوبی است.
      ممنون از تبریک تو و زمانی که گذاشتی.

  2. چقدر خوبه آدم برای تولدش همچین متنی بنویسه
    سال دیگه روز تولدم همین کار رو میکنم 🙂
    برای من هنوزم نامه نوشتن یکی از لذتبخش ترین کارهاست روز تولدِ دوست هام البته اون هایی که راهشون ازم دوره براشون نامه مینویسم
    راستی میدونم چند روزی از تولد شما گذشته اما تبریک من رو بپذیر
    شروع بیست و چهارسالگی رو تبریک میگم امیدوارم تو سن جدیدت بهترین اتفاق ها برات رقم بخوره

    1. بهنام فلاح مدیر گفت:

      ممنونم از تو
      حتما در کل نامه نوشتن و حرف زدن با خود میتونه مباحث رو برامون شفاف تر کنه.
      متشکر از زمانی که گذاشتی و آرزوی خوبت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *