خواندن تاریخ علم و اندیشه جزو ضروریاتی است که باید برای آن وقت جداگانه و زیادی اختصاص داد. دانشگاهیان زیادی داریم که اگر از آن ها بپرسیم علم چیست یا شناخت علمی و فالگیری چه تفاوتی باهم دارند یا اینکه جایگاه تجربه در شناخت جهان کجاست، به ضعف نظام آموزشی (یک متهم درجه یک از دید بسیاری از ما) اشاره ای میکنند و از زمین و زمان ناله که فرصت آموختن چندان فراهم نبود.
ازین ها بگذریم، فکر کنید در زمان گالیله بودید و وقتی از طرف مقابل میپرسیدید به چه دلیل میگویی زمین مرکز جهان است، شروع به داستان سرایی و افسانه پردازی میکرد؛ یعنی چیزی از روشِ منطقی و تحلیلی که ما شناخت خود را به واسطه آن ها از جهان تکمیل میکنیم نمیدانست. گفت و گویی به فاصله دو جهان از هم.
جهت ساختن یک بنای ماندگار، حتما باید پایه ای مستحکم و تزلزل ناپذیر در آن قرار داد. این پایه میتواند آشنایی با فلسفه علم، تاریخ علم و روش شناسی و معرفت شناسی باشد؛ حداقل برای کسانی که مثل خودم میخواهند دانشجویی مادام العمر یا یادگیرنده ای تمام وقت باشند.
من عقیده دارم که ما حتی اگر جز گستره ی کوچک دانایی خود، از این راه چیزی نیاموزیم، باز شایسته است که برای رسیدن به شناخت جهان بکوشیم. این نادانی دانشمندانه میتواند مشکلات بسیاری را از میان بردارد و به جاست از یاد نبریم که اگر دانایی های کوچک گوناگونی داریم که مارا بسیار از هم متمایز میکنند اما همه در نادانی بی پایان خود برابریم.
کارل پوپر، کنفرانس فلسفی سالانه آکادمی بریتانیا سال 1960